شاه ضمیر هوتکی ۱۷ ساله، از پناهجویان بی سرپرست است که به تنهایی از افغانستان فرار کرده و ساکن آلمان است. وی از دو سال بدین سو در کارگاههای پروژه شعرنویسی حضور دارد. در مصاحبهای با مجله دروازه فرهنگ، شاه ضمیر توضیح داده است که چرا عضو این پروژه است و چگونه این پروژه زندگی وی را تغییر داده است.
چطور به با پروژه شعرنویسی آشنا شدی و به آن پیوستی؟
آرش سپنتا و سوزانه کولبل۱ به اقامتگاهم که برای پناهجویان زیر سن قانونی در فرانکفورته آله است، آمدند. هر دو در مورد پروژه توضیح دادند و از ما پرسیدند که آیا علاقهمند همکاری با پروژه استیم؟ اما به دلیل اینکه آنزمان آشنایی اندکی با زبان آلمانی داشتم، درست متوجه نشدم که این دو شخص از ما چه میخواهند و به همین دلیل در ابتدا اعتماد نداشتم. آرش اسپنتا مترجم و وکیل است. پس از اینکه او توضیح داد که یک پروژه شعرنویسی به زبان مادریام فارسی/دری است، تصمیم گرفتم تا در پروژه باشم و همکاری کنم چون نوشتن از علاقهمندی های من است.
کار در این پروژه و نوشتن شعر برایت چه معنی و مفهومی دارد؟
نوشتن به من کمک میکند تا آن احساسم را بیان کنم که زبان قادر به بیان آن نیست. معمولاً اگر کسی از من بپرسد: حالت چطور است؟ پاسخ میدهم که بله خوبم. اما در نوشتن میتوانم چیزی که واقعاً جریان دارد را بنویسم. با نوشتن میتوانم حالت و احساسم را متفاوت بیان کنم. نوشتن برایم آسانتر است.
از طریق اشتراک در این پروژه میتوانم نشان دهم که ما فقط یک عدد نیستیم؛ بلکه انسانهایی دارای احساس هستیم.
چطور شد که به شعرنویسی پرداختی؟
من عضو یک خانواده شاعر هستم و شعرنویسی را از سن یازده سالگی آغاز کردم. پدرم به من انگیزه داد تا شعر بنویسم و آموزگارم نیز بود. در مدرسه نیز درس شعر داشتم که خیلی مفید بود.
نوشتن تجربیات در قالب شعر و با قافیه، برایت چی مفهومی دارد؟
همیشه پس از نوشتن چیزی، احساس راحتی میکنم. اگرچه من داستان و گزارش هم مینویسم اما به شعر علاقه خاصی دارم. اشعار اکثراً کوتاه اما پر مفهوم هستند و قابلیت انتقال پیامی بزرگ را دارند که دقیقا همین خاصیت شعر است که من از آن خوشم میآید.
شعر را معمولا طی ۲۰ الی ۳۰ دقیقه مینویسیم و بعد آنرا برای همدیگر می خوانیم. پس از آن به ترجمه شعر آغاز میکنیم که روند ترجمه معمولاً زمان زیادی را در بر میگیرد زیرا ترجمه خوب و پیدا کردن لغات مناسب، ملزم بحث طولانی و فکر کردن زیاد است. بعضاً این روند ساعتها طول میکشد. اما در نهایت از نتیجه بدست آمده از بحث و ترجمه شعرها همیشه راضی بودهام.
ارایه شعرهایت برای دیگران برایت چه حسی میدهد؟
در اوایل خیلی سخت بود که در برابر دیگران شعرهایم را به خوانش بگیرم چون نمیخواستم دیگران از احساس شخصی ام اطلاع حاصل کنند. اما اکنون شعرهایم باعث می شود که دیگران مرا بهتر درک کنند و این برایم خوشحال کننده است.
چطور متوجه میشوی که شعرهایت در زبان آلمانی نیز قابل فهم است؟
در هنگام شعرخوانی شعرهایمان را به زبان فارسی به خوانش میگیریم. در ابتدا اتفاق خاصی نمیافتد. بعد اما شعرها توسط بازیگران به زبان آلمانی به خوانش گرفته میشوند که در این هنگام، فضا در سالن تغییر میکند. حضور افراد در سالن را میتوان حس کرد. پس از خواندن ترجمه شعرها به زبان آلمانی، همه میفهمند و ما توسط حاضرین زیاد تشویق میشویم.
موضوع بعدی شما چیست؟
هفته قبل در کارگاه رهنمایی بودیم و در این کارگاه همه ما روی این موضوع فکر میکردیم که به پدر آن جوانی که پس اخراج به افغانستان خودکشی کرد، چی می توانیم بنویسیم. او از شهر مزارشریف، زادگاه من آمده بود.
تصمیم گرفتیم که به پدر این جوان در مورد وضعیت خودمان در آلمان بنویسیم و بنویسیم که برای ما برآورده کردن انتظارات ما آسان نیست.
چی باعث میشود که به همکاری با پروژه شعرنویسی ادامه دهی؟
همه چیز. خوشی اینکه نظرت را بگویی و نظرت شنیده شود و همچنان خوشی اینکه در زندگی در حال پیشرفت هستی. به طور خاص کار مشترک و تیمی ما و اینکه همه ما یک هدف مشترک داریم.